English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2973 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transcribes U استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed U استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing U استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribe U استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
withstood U تحمل کردن
abhide U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
thole U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
vasbyt U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
stand U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
support U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
experience U تحمل کردن
dree U تحمل کردن
dure U تحمل کردن
keep up U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
tolerate U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
outstand U بیشتر تحمل کردن
to live through something U چیزی را تحمل کردن
stomach U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
comporting U جور بودن تحمل کردن
comported U جور بودن تحمل کردن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comport U جور بودن تحمل کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
commandeered U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
open U برداشتن پوشش یا باز کردن در
photographing U عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
warps U منحرف کردن تاب برداشتن
photographed U عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
photographs U عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
warped U منحرف کردن تاب برداشتن
warp U منحرف کردن تاب برداشتن
take off U برداشتن پرواز کردن هواپیما
opened U برداشتن پوشش یا باز کردن در
photograph U عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
opens U برداشتن پوشش یا باز کردن در
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
lops U باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
removal U از بین بردن برداشتن پیاده کردن
lop U باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lopping U باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
notate U یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
lopped U باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
bear U تقبل کردن تحمل کردن
brooking U تحمل کردن سازش کردن
bears U تقبل کردن تحمل کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
to d. up a liquid U مایعی را باچمچه ومانندان برداشتن یا خالی کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
vasectomies U عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
vasectomy U عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
decollate U جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
tolerance U تحمل
endurance U تحمل
tolerances U تحمل
toleration U تحمل
enduringness U تحمل
longanimity U تحمل
good humor U تحمل
passiveness U تحمل
sustainable U قابل تحمل
unbearably U تحمل ناپذیر
tolerator U تحمل کننده
expected time U زمان تحمل
unbearable U تحمل ناپذیر
defrayal U تحمل هزینه
good humouredly U با صبر و تحمل
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
take it <idiom> U تحمل مشکلات
impassibility U تحمل ناپذیری
forbore U تحمل کرد
tolerable U تحمل پذیر
supportable U قابل تحمل
frustration tolerance U تحمل ناکامی
bearing capacity U قدرت تحمل
bearing capacity U فرفیت تحمل
tolerable U قابل تحمل
bearing capacity U گنجایش تحمل
fault tolerance U تحمل نقص
forbearance U تحمل امساک
intolerance U عدم تحمل
intolerable U تحمل ناپذیر
insufferable U تحمل ناپذیر
weathers U تحمل یابرگزارکردن
beyond bearing U غیرقابل تحمل
endurable U تحمل پذیر
insupportable U تحمل ناپذیر
intolerancy U عدم تحمل
weathered U تحمل یابرگزارکردن
tolls U تحمل خسارت
intolerability U تحمل ناپذیری
sufferable U تحمل پذیر
toll U تحمل خسارت
bearable U تحمل پذیر
tolling U تحمل خسارت
abiding U تحمل کننده
weather U تحمل یابرگزارکردن
intolerableness U تحمل نا پذیری
beyond bearing U تحمل ناپذیر
breaking load U حداکثر تحمل بار
bearingly U از روی تحمل و بردباری
tolerances U حدود قابل تحمل
intolerable U غیر قابل تحمل
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
borne U تحمل کرده یاشده
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
stress tolerance U تحمل فشار روانی
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
tolerance U حدود قابل تحمل
gameness U طاقت تحمل مصائب
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
tolerably U بطور قابل تحمل
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
bearing U قسمت تحمل کننده بار
ties U عضو تحمل کننده کشش
tie U عضو تحمل کننده کشش
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
includes U در برداشتن
to take up U برداشتن
ingather U برداشتن
ingether U برداشتن
removing U برداشتن
include U در برداشتن
removing U از جا برداشتن
to pull off U برداشتن
to pick up U برداشتن
to mop up U برداشتن
takes U برداشتن
take U برداشتن
pick up U برداشتن
flaws U مو برداشتن
glom U برداشتن
remove U برداشتن
moistening U نم برداشتن
countertrace U برداشتن از
sublate U برداشتن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com